ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
طبق نطر این گروه از روانشناسان اگر هر قطعه از فکر آدمی( یک جمله ای که در ذهن خطور می نماید) یک یا بیشتر از خصوصیات زیر را داشته باشد دیگر تفکر منطقی و مفید محسوب نشده بلکه تفکر غیر منطقی یا منفی است و حتماً مسبب روحیه بد و منفی خواهد شد. در این وبلاگ یکی از آنها ( برچسبها) مورد توجه قرار گرفت ولی سایر موارد هم بسیار مهم و در عین حال نزدیک به برچسبها هستند و معمولاً همراه برچسبها به سراغ آدمیزاد می آیند!! این ده اشتباه یا خطا یی که اغلب مانند ویروس همراه فکر ما هستند عبارتند از:
1- تفکر همه یا هیچ : همه چیز راسفید و در غیر این صورت سیاه می بینید هر چیز کمتر از کامل شکست بی چون و چرا است
2- تعمیم مبالغه آمیز: هر حادثه منفی و از آن جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار وتمام نشدنی تلقی می کنید وآن را باکلماتی چون «همیشه» و «هرگز» توصیف می کنید. فردی افسرده که در حال رانندگی پرنده ای به شیشه اتومبیلش خورده بود گفت: چقدر بد شانس هستم، "همیشه پرنده ها به شیشه اتومبیل من می خورند."
3- فیلتر ذهنی: تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت ها را تار می بینید. به جزیی از یک حادثه منفی توجه کرده و بقیه را فراموش می کنید شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند. به خاطر ارایه یک مقاله در کلاس از سوی استاد و اکثر دانشجویان تشویق میشوید اما به دلیل انتقاد یکی دو نفر از دانشجویان روحیه خود را از دست می دهید.
4- بی توجهی من امر مثبت: با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آن دارید. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید، می گویید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد. 5- نتیجه گیری شتابزده: بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می کنید. ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه می گیرید که کسی در برخورد با شما واکنش منفی نشان می دهد. پیشگویی: پیش بینی می کنید که اوضاع بر خلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هر گونه بررسی می گویید: از عهده انجام این کار برنخواهم آمد وآبرویم خواهد رفت.
6 -درشت نمایی: از یک سو در باره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کنید و از سوی دیگر، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست بر آورد می کنید.
7- استدلال احساسی: فرض را بر این می گذارید که احساسات منفی شما لزوماً منعکس کننده واقعیتها هستند. (احساس گناه می کنم، باید آدم بدی باشم) (احساس حقارت می کنم، معنایش این است که در درجه دوم اهمیت هستم)
8- بایدها: انتظار دارید که اوضاع آن طور که شما می خواهید وانتظار دارید، باشد. خیلی ها می خواهند با بایدها و نبایدها به خود انگیزه بدهند(نباید آن شیرینی را بخورم) اغلب بی تاثیر است زیرا بایدها تولید تمرد می کند و اشخاص تشویق می شوند درست بر عکس آن را انجام دهند.
9- برچسب زدن: برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ است. به جای اینکه بگویید: اشتباه کردم، به خود بر چسب منفی می زنید. (من بازنده هستم) برچسب زدن عیر منطقی است، زیرا شما با کاری که می کنید تفاوت دارید. انسان وجود خارجی دارد اما بازنده و یا احمق وجود خارجی ندارد. این برچسبها تجربه هایی بی فایده هستند که منجر به خشم، دلسردی، اضطراب و کمی عزت نفس می شوند.
10- شخصی سازی وسرزنش: خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کنید که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته اید. وقتی مادری از آموزگار فرزندش می شنود که وی در مدرسه خوب درس نمی خواند باخود می گوید: این نشان می دهد که من مادر بدی هستم. در صورتی که بهتر است در چنین مواقعی علل درس نخواندن فرزند را جسجو کند. شخصی سازی منجر به احساس گناه، خجالت و ناشایسته بودن می شود. بعضی ها عکس این کار را می کنند و سایرین ویا شرایط راعلت مشکلات خود تلقی می کنند و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد شرایط سهیم باشند .
منابع:
کتابهای روانشناسی افسردگی و از حال بد به حال خوب نوشته دکتردیوید برنز