- پیش از توضیح در باره ی کاربرد های روان شناسی مثبت گرا در مشاوره و روان
درمانی، اشاره به بعضی از برداشت های نادرست در باره ی این گرایش بسیار حائز اهمیت
است. کسانی که در زمینه ی روان شناسی مثبت گرا تحقیق و در کار عملی از آن استفاده می
کنند افراد ناوارد یا خوش خیال نیستند. آن ها عینک خوش خیالی غیر واقع بینانه به چشم
نزده اند، از مشکلات زندگی غافل نیستند و صرفاً بر وجوه مثبت تمرکز نمی کنند. در حقیقت
روان شناسان مثبت گرا علاقمند به ایجاد و تقویت توانمندی ها و بهترین ها در زندگی با
هدف کنترل نقاط ضعف و اصلاح جنبه های بد زندگی اند. روان شناسان مثبت گرا به ویژه آن
هایی که در حوزه های کاربردی باجو درمان کار می کنند، مشتاق کمک به افراد آسیب خورده
اند تا آن ها بتوانند بر آسیب ها غلبه کنند، روان شناسان فوق به افرادی که آسیب ندیده
اند هم کمک می کنند تا یک زندگی رضایت بخش و مطلوب داشته باشند (سلیگمن و چیکزنت میهالی،
2000).
- کسانی که بر نظریه ها و اصول روان شناسی مثبت گرا صحه می گذارند و آن
ها را می پذیرند در پی نوعی توازن و تعادل حیاتی در اعمال و رفتار و معرفت مردم اند
. چندین سال پیش، روانکاو مشهور کارل منینگر با ملاحظه نگاه معیار به بیماری های روانی
مبنی بر اینکه این بیماری ها رو به وخامت می روند و صعب العلاج اند ، ضرورت ایجاد نوعی
توازن را در مراقبت های سلامت روانی حیاتی دید و خواهان آن شد که کارگزاران سلامت روانی
، بیماری های روانی را تابع تغییر و بهبود پذیر ببینند (منینگر و همکاران، 1963). امروزه
روان شناسان مثبت گرا برقراری نوعی توازن و تعادل مشابه را ضروری می دانند، توازنی
که در آن نقاط قوت و ضعف افراد با هم در نظر گرفته و درک شود (لوپز و همکاران ،
2003). به نظر می رسد که روانشناسی کاربردی تا حد زیادی ضرورت چنین توازنی را نادیده
می گیرد، چرا که تاکید روان شناسان کاربردی به طور گسترده ای مبتنی بر بررسی مشکلات
و ضعف های افراد است. این امر شاید به دلیل راهی باشد که خیلی پیش از این فروید در
بررسی بیماران دنبال کرده بود. راهی ساده برای شناخت جایگاهی که در تمام این سال ها
آبشخور روان شناسی بوده است، در این قسمت خالی از لطف نیست که به داستان "ساعت
شناسی" اشاره کنیم که لوراکینگ شرح می دهد. کینگ برای دانشجویانی که کتاب روان
شناسی عمومی (مبانی روان شناسی) تالیف خودش را می خواندند پرسشی مطرح کرد که مبتنی
بر دیدگاهی غیر آسیب شناختی بود. وی از دانشجویان پرسید اگر به آن ها علم "ساعت
شناسی" یا علم نحوه ی کار ساعت ها را عرضه کنند، از بین دو ساعت که هر دو متحمل
ضربه ای شده اند، ولی یکی همچنان کار می کند و دیگری شکسته و تیک تاک نمی کند برای
بررسی نحوه ی کار ساعت ها کدام ساعت را انتخاب می کنند. خوشبختانه پاسخ واضح و روشن
بود : ساعتی که کار می کند، چون با بررسی ساعت شکسته مطلب چندانی در مورد نحوه ی کار
ساعت ها نمی توان آموخت . کینگ با ذکر این مثال توضیح می دهد که فروید برای کند و کاو
و شناخت رفتار انسان آن موردی را بررسی کرد که کار نمی کرد . فروید بر اساس کاری که
با افراد آسیب دیده می کرد، کارش را به همه ی مردم تعمیم داد . او در اصل از استثناء
برای توضیح و تبیین قاعده بهره برد. پس چرا در تبیین و تشریح قاعده از قاعده استفاده
نکنیم ؟ اگر چه روان شناسان مثبت گرا بررسی آسیب شناسانه را حائز اهمیت می دانند و
از پژوهش های صورت گرفته در زمینه های آسیب شناختی در کارشان سود می برند، در عین حال
بررسی و تهیه ی اطلاعاتی در باره ی نحوه و چیستی عمل افراد و عوامل تعدیل کننده ی آسیب
ها در مردم ضروری و لازم است. در اینجا باز هم به نکته ی ظریف و در خور توجهی می رسیم
: اساس توازن و تعادل
- Seligman, M. E., &
Csikszentmihalyi, M. (2000). Positive psychology: An introduction (Vol. 55, No.
1, p. 5). American Psychological Association